سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاهی بر اصول منطق و اخبار مرتبط

نظر

گاهی مابین هزاران دلواپسی و اندوه غصه های قد و نیم قد، خواندن شعر ناب هم به سر نمی زند و از قطار واژگان بی احساس صدای قلقل عشق هم به جان نمی رسد. 

 

 

شاید پشت پرچین خیالی جایی مابین درختان کاج قد کشیده ی پیر بشود عشق ورزید. 

 

 

پشت این پرچین خیالی یک طرف کوه غریبی ست چون همیشه استوار، ولیکن از سر بی مهری دنیا، گهی قامت شکسته است. سوی دیگرش رودی خروشان است که به دنبال یار خویش راه می پیماید و نعره های مستانه سر می دهد. اگرچه عاشق تر از قبل است که معشوق را به جایگاه می خواند،بلکه با هم فرود آیند و آرامش را هدیه دهند.

 

 

در این زیبایی مطلق گردون آتش عشق هم بارور شده است و سرسبزی دشت را به چشمان نیک اندیش هدیه می دهد. 

پشت این پرچین خیالی بلبلان مست اند و چهچه مستانه سر می دهند.گویی در اینجا فصل، همیشه بهار است و از خزان هزار رنگ خبری نیست.  

در این بین از یک نگاه نافذ زیبا می شود جرعه ای عشق نوشید و لبخندی از سر مهر را به دشت سرسبز خیال بخشید. 

نه غم نان را خبری هست و نه خشکسالی را و دل به یمن این سعادت خوش است. 

چند عدد کاغذ و یک قلم جبران نداشته هایش است و اندک نفسی که روح را تازه کند.

 

 

اندکی ذوق و چشمان پرسشگر کودکی نواندیش که سر از ایسم های کهنه تاریخ برون آورده، در پی ولخرجی زمان مغروض گشته و از سر ناچاری کفش های آرمانگر رویایی را به حراج برده. کنون با پتک باور خویش کهنه سنگ های چند قرن را در هم شکسته و با خاک جدید تندیسی از عشق بنا کرده است.  

 

 

پشت این پرچین خیالی غم نان و درد بی درمان هجران هم بسان گم شده ای می ماند که فکر پیداشدنش به مخیله ی  اهالی دشت هم خطور نمی کند.  

 

 

اکنون که عازم گذرگاه دیگری می شوم آنچه پیداست شاعری تنهاست که میان هزاران دلواپسی، چون دور مانده ای از قافله همرهان خویش در سرش دو صد کابوس رویای عاشقی ست، از این رویای پرچین خیالی هم، هرازگاهی، کمی و. فقط کمی رویای زیبا را بسان وام می بخشد.