من دو قطره آب را دیدم که به هم نزدیک شدند و قطره ای بزرگ تر تشکیل دادند...
اما دو تکه سنگ را دیدم که هیچ گاه نتوانستند با هم یگانه و یکی شوند !
پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم، فهم دیگران برایمان مشکل تر، و در نتیجه امکان بزرگ تر شدنمان نیز کاهش می یابد...
آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ، به مراتب سر سخت تر، و در رسیدن به هدف خود لجوج تر و مصمم تر است.
سنگ، پشت نخستین مانع جدی می ایستد ؛ اما آب... به هر صورت راه خود را به سمت دریا می گشاید.
وقتی خدا را دیدم که مشکلم را حل می کرد، من به توانایی او ایمان می آوردم و چون حل نمی کرد، می فهمیدم او به توانایی من ایمان دارد.
من اشخاص بزرگی را در دنیا موفق دیدم که همواره در روح خود برای وقایع و حوادث غیر منتظره، جای مخصوص باز میکنند
من مردان شجاع را فرصت آفرین دیدم و ترسوها را فرصت طلب .
من همسفری وفادارتر از خط سپید وسط جاده ندیدم. او تکه تکه می شد، ولی دست از همراهی برنمی داشت.