سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاهی بر اصول منطق و اخبار مرتبط

شبی "سلطان محمود" احساس دلتنگ? میکرد و نم?توانست بخوابد به رییس محافظانش:  گفت بیا بصورت ناشناس ب?رون برو?م و از حال ملتخبر بگ?ر?م.در هنگام گشت و گذار مشاهده کردند مرد? رو? زم?ن افتاده ومردم ازکنارش ردم?شوندو اعتنا?? به او نم?کنند وقت? نزد?کتر شدند مشاهده کردند،مرد افتاده " فوت کرده ومدت? ن?ز ازمرگ او م?گذرد.از مردم? که ب? اعتنا از کنار جسد رد م?شدند پرس?دند: چرا توجه? به ا?ن فرد نم? کن?د؟پاسخ  دادند: او فرد? فاسد و " دا?م الخمر "بود!

سلطان محمود به کمک همراهش جنازه را به خانه مرد برده و تحو?لهمسرش داد ..

همسرش با د?دن جنازه گر?ه و ش?ون بس?ار? کرد و گفت:خدا  رحمتت کند ا? ول? خدا !

تو از ن?کوکاران بود? سلطان  با تعجب گفت:چطور م?گو?? که او از اول?اء الله است در حال?که مردم چن?ن درباره اش م?گو?ند؟ 

زن پاسخ داد: بله ، من انتظار چن?ن گفتار و واکنش? از مردم را دارم و ازقضاوت آنان متعجب ن?ستم.

سپس ادامه داد و گفت:شوهرم هر شب به مغازه مشروب فروش? م?رفت و هر چقدر می توانست مشروب م?خر?د و م?آورد خانه و درون دستشو?? م?ر?خت و م?گفت :الحمد لله امشب ا?ن مقدار از گمراه شدن وفساد مردم کمتر شد؛ !

پس از آن منزل ?ک? از "زنان فاحشه و بدنام " م?رفت و به او پول م?داد و م?گفت: ا?ن در آمد امشبت !

امشب درب منزلت را تا صبح ببند و از کس? پذ?را?? نکن !! پس از آن به منزل برم?گشت و م?گفت: الحمدلله امشب به اندازه ?ک نفر از ارتکاب گناه و گمراه شدن و به فساد کش?ده شدن جوانان جلوگ?ر? شد !!من همواره او را م?مت م?کردم و م?گفتم:

مردم درباره ات جور د?گر? فکر م?کنند وجنازه ات رو? زم?ن خواهد ماند و کس? " غسل " و " کفنت " هم نخواهد کرد.

اما او م?گفت: غصه نخور برا? نماز م?ت و کفن و دفن من، سلطان و اول?اء و علما? اس?م حاضر خواهند شد !!!

سلطان که هنوز خود را معرف? نکرده بود به گر?ه افتاد و گفت :به خدا قسم من " سلطان و پادشاه کشور " هستم .

و فردا صبح به همراه علما? اس?م برا? غسل و کفنش م?آ??م ...صبح روز بعد "سلطان " به همراه "علما " و " مشا?خ " و بزرگان مملکت و جمع کث?ر? از مردم بر جنازه نماز خواندند و او را بااحترام فراوان دفن کردند !!...صد سال ره مسجد و م?خانه بگ?ر?،عمرت به هدر رفته اگر دست نگ?ر?...بشنو از پ?ر خرابات تو ا?ن پند: هر دست که داد? به همان دست بگ?ر?...