سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاهی بر اصول منطق و اخبار مرتبط

نظر

حکایت دیگری نقل می کنند .

 

گویند : که مشتی اراذل ارتقاء یافته را گرفتند .پس  اربده ها سر دادند و هوار ها زدند و گوش عالم را اغشته به عر عر خر نمودند . به خر جماعت بر خورد . شروع به جفتک پرانی کرد . در این بین همه کس مدعی شدند . 

 

مدعی اول گفت : لباس های ما چنین است و چنان است پس حق عر عر به ما واگذار شده 

 

مدعی دوم گفت : منزل ما چنین و چنان است و چون ابشخور ما از طلا ؛ پس ما واجد شرایط عر عریم 

 

مدعی سوم گفت: رنگ پوست ما چنین و چنان است . پس ما از همه بالا تر و برتریم و بیش از همه مدعی عرعریم . 

 

بنابراین هریک چیزی گفتند و پشیزی فروختند . چون اراذل و اوباش اینان بدیدند ؛ شکایت ها کردند و جامه ها دریدند  و شکایت پیش قاضی بردند . ناگفته نماند که قاضی هم خود از مدعیان بود و افسار نداشت . 

 

اراذل گفتند :  ای قاضی , لقب ما را پس بگیر و به انها بده که اینان از ما سزاوار ترند . 

 

قاضی با یک نگاه عاقل اندر صفیه به انها نگریست و گفت : مادامی  که شما از ابشخور اینان آب می خورید و طویله هایتان یکی ست , حال چنین است .یا لقبتان را محکم بچسبید و یا آبشخورتان را . 

 

اراذل نیز مانند دیگر مدعیان عر عر ها سر دادند و رفتند . 

 

در این بین یک جوجه مدعی نیز بود که با نگرستین اراذل گفت : خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو .