سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاهی بر اصول منطق و اخبار مرتبط

نظر

سال ها پیش در یکی از ایالت های امریکا یک مسابقه دو برگذار شد . . .

 

روز مسابقه همه شرکت کنندگان منتظر بودند تا تپانچه شلیک شود . . . وقتی مسابقه شروع شد همه شروع به دویدن کردن . . . مسیر مسابقه نسبتا طولانی بود . . . در همان ابتدای رقابت پای شرکت کننده ای به نام مایکل پیچ خورد و از مچ شکست ولی مایکل برای مداوا از خط مسابقه خارج نشد و لنگان لنگان به راه خود ادامه داد . . . افراد پشت صحنه مدام او را به خارج زمین فرا می خواندند تا مداوا شود ولی مایکل دست بردار نبود بعد از چهار ساعت همه به خط پایان رسیدند بعد از آن نفرات اول تا سوم معلوم گردید و جوایز آنها داده شد . . . داوران میخواستند پایان مسابقه را اعلام کنند که مجری اعلام کرد هنوز یک نفر در مسیر مسابقه است و طبق قوانین باید تا زمان آمدن آخرین نفر صبر می کردند . . .

 

بله مایکل همچنان با پای لنگ میامد و این اتفاق از طریق رادیو و تلویزیون به مردم مخابره می شد و آنها خیلی تعجب کردند و برای مشاهده آخر کار به محل خط پایان رفتند بالاخره بعد از هشت ساعت مایکل به خط پایان رسید و آنجا انبوهی از مردم را دید که برای تشویق آمده بودند وقتی با او مصاحبه شد گفت " مردم کشورم مرا این جا نفرستاده بودند که در همان ابتدا از مسابقه خارج شوم . . . من باید به هر قیمتی که بود این مسیر را میامدم"

 

مایکل با اینکه اول نشد ولی به هدفش رسید و نامش برای همیشه جاودانه ماند ولی هیچ کس نام نفر اول آن مسابقه را به خاطر ندارد . . .